لقمان ، چوپان یکی از ثروتمندان بنی اساعیل به نام «قین» بود. روزی به لقمان گفت : گوسفندی را بکش و بهترین اعضای او را برایم بیاور وکباب کن.
لقمان رفت وگوسفندی را کشت و قلب و زبانش را برای او اورد. روز بعد هم ارباب گفت : گوسفندی را بکش و بدترین اعضای او را به من بده.
لقمان همان قلب و زبان گوسفند را برای او کباب کرد و برای ارباب اورد.
«قین» علت انتخاب دل و زبان را در هر دو بار از لقمان پرسید. لقمان گفت: اگر دل و زبان با هم یکی و پاک باشند ، بهترین اعضای هستند و از هر چیز دیگری بهترند ولی اگر با هم مخالف باشند ، بد ترین اعضا و از همه چیز بد ترند.
«قین» به زیرکی و اندیشه ی خوب لقمان افرین گفت . بعد از ان بود که به او احترام بیشتری می گذاشت و در کار ها با او مشورت می کرد.
گرفته شده از کتاب پند های لقمان